1- قدیما یادم میاد همراه مادرم می رفتیم امامزاده . اون قدیم ها وضع مالی مردم خوب بود و اکثر مردم برای فوت شده هاشون خیرات پخش می کردند . عده ای هم سفره نذر می کردند . مردم دور سفره جمع می شدند و بعد از اتمام مراسم روضه خوانی ، صاحب سفره شروع می کرد به پخش نذری خودش .
اما این روزها نذری ها هم دچار تغییر تحول شدند . هنوزم گاهی اوقات مادرم میره امامزاده . ولی من دیگه نمی رم . تو این چند سال متوجه شدم چقدر خیرات ها کم حجم و کم بها شده . الان دیگه چند تا شکلات و چند تا حاجی بادوم و چند تا دونه نخودچی رو میریزن تو ی کیسه نایلونی کوچیک و درشو منگنه میزنند و میدن دست آدم .
قبلنا وقتی خیرات رو میگرفتی ، رسم بود که میرفتی سر مقبره فوت شده و برای شادی روحش حمد و سوره میخوندی و بعدش توقع دیگه ای ازت نداشتند . اما حالا توی همون پاکت نایلونی کذایی که شرحش رفت ، ی برگ کاغذ تا شده میذارند . وقتی پاکتو باز میکنی و تای اون برگه رو باز میکنی ، تازه میفهمی چه کلاهی سرت رفته !
برای همین چهار تا شکلات ، ازت میخوان که برای شادی روح فوت شده اشون صد بار فلان دعا و صد بار بیسال دعا رو بخونی . باور کنید بعضی وقتا برای خوندن اینها باید چند ساعت وقت صرف کنید .
به نظر من درسته که گرونی بیداد میکنه و مردم دستشون به دهنشون نمیرسه که خیرات درست حسابی بدن و اصولا ارزش خیرات باید معنوی بیشتر باشه و نه مادی ، ولی نه دیگه تا این حد طلبکارانه ! حتی ی بار دیدم که توی همون پاکت نایلونی مقداری نمک ! ریختند و چند صد بار خواستند که فلان دعا رو بخونی .
مورد اخیرش توی مراسم عاشورای امسال بوده که طرف چند تا شکلات توی پاکت ریخته بوده و میداده دست مردم و به مردم میگفته اگه حاجتتون تا محرم سال دیگه براورده شد ، باید 50 تا از همین کیسه شکلات ها رو برای من پس بیاری !
2- قدیم قدیما اکثر مردم یا کشاورز بودند یا دامدار . بنابراین اکثر مردم تو ی رده وضع مالی و اقتصادی بودند . وقتی توی مراسم های ماه محرم نذری پخش می شد ، بیشتر مردم بهش احتیاج داشتند . ولی الان تو این دوره زمونه شکاف طبقاتی زیاد شده . دیگه همه تو یک ردیف نیستند . آدم داریم که خیلی پولدار هست و ادم داریم که به نون شب محتاج . اما متاسفانه تو مراسم تاسوعا و عاشورا شاهد حیف و میل شدن نذری های مردم هستیم . عده ای برای ثواب میان نذری میدن . به نظر من این کار اشتباه هست . نذری دادن به همه مردم چه فایده ای داره ؟ شاید 20 درصد اونایی که غذای نذری میگیرن محتاج واقعی نون شب باشند . عده ای که واقعا پولدارند و این غذا هیچ فایده ای براشون نداره . عده ای هم قشر متوسط هستند و این غذا نقش چندانی براشون نداره . یعنی نه گشنه میمونند و نه بناست سیر بشند .
من نمیگم تو مراسم اصلا نذری ندن ، مثلا تو تابستونا آب خنک و شربت و شله زرد و اینا خوبه . توی زمستونا هم شیر داغ و چای و اینجور چیزا . پول غذای نذری رو به نظر من باید صرف امور خیرخواهانه مفید کرد .
3- توی شهر ما خیلی موقوفات هست که از چند صد سال پیش که بانی اش اونو وقف کرده ، هنوز هم داره به مردم منفعت میرسونه . چقدر خوبه پول غذاهای نذری رو صرف امور خیرخواهانه مفید کنید . باور کنید اینقدر زمینه کاری هست که هر چقدر آدم های خیر پول خرج کنند بازم کمه .
ی مطلب دیگه که یادم رفت بگم ، کاش این موکب های امام حسین توی خیابونای اصلی برپا نمیشد . نمیدونید مردم به خاطر ی دونه چای از کجا تا کجا توی صف می ایستند و چه سر و دست ها بابت اون که شکسته نمیشه . چه ترافیک ها که ایجاد نمیشه . حتی توی مراسم آش گندم نذری ، عده ای که اومدند آش بگیرند ، همدیگه رو هل دادند و ی بنده خدایی افتاده توی دیگ آش و بدنش سوخته .
واقعا اینجور کارا زیبنده ی مراسم امام حسین نیست . به نظر من علاوه بر فقر فرهنگی مردم ، خود بانی های این نذری ها هم مقصرند . خیلی راحت تر و مفید تر و خداپسندانه تر میتونند نیکوکاری کنند و ثوابشو ببرند .
دیشب داشتم رادیو جوان گوش می کردم . برنامه مینای مهتاب پخش می شد . این آهنگ کربلا منتظر ماست بیا تا برویم رو پخش کردند . یکدفعه ای توی چشمم حلقه ی اشک اومد و سر تا پام به شدت لرزید و یک احساس خوبی بهم دست داد که انگار تمام مشکلاتم برطرف شد .
بدون هیچ قضاوتی این آهنگ رو اینجا می ذارم :
این روزها مشغول دست و پنجه نرم کردن با بیماری هستم . یک سری مشکلات داشتم که باعث ایجاد فشارهای روحی روانی از نیمه های اردیبهشت تا اوایل تیر ماه بر من شد و همین باعث بروز بیماری های جسمی در من از اوایل تیر شد . تا نیمه های مرداد خیلی درد کشیدم . الان بهترم . ولی هنوز کامل خوب نشدم . چون هنوز مشکلاتم حل نشده و دائم در معرض تنش روحی روانی قرار دارم .
البته من دوست ندارم الکی توی وبلاگم مطالب به درد نخور بنویسم . ولی اینقدر این چند ماه حال روحی و جسمی ام بد بود که تصمیم گرفتم این مطالب رو بنویسم تا وقتی که در آینده به وبلاگ سر میزنم یادم بیفته چه روزهایی رو پشت سر گذاشتم و باعث و بانیش کیا بودند .
فقط خواستم بگم توی بد دنیایی زندگی میکنیم . ما ایرانی ها طاقت دیدن ی شخصی رو که داره پیشرفت میکنه رو نداریم و همه تلاشمونو میکنیم که هر طور شده اون شخص رو به زمین بزنیم . برای منم کم و بیش این اتفاق افتاد . توی این چند سال اخیر پیشرفت های اقتصادی داشتم . ولی از بس مردم حسود و بی شرف هستند که چشم دیدن آدم رو ندارند . شروع میکنند به غر غر زدن و سنگ اندازی کردن .
البته من خیلی وقته خودمو دست خدا سپردم . نه اینکه هیچ تلاشی نکنم . حداکثر تلاشمو میکنم ولی نتیجه رو واگذار میکنم به خدا . پشتم گرمه به خداست .
قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَن تَشَاءُ وَتَنزِعُ الْمُلْکَ مِمَّن تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَن تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَاءُ ۖ بِیَدِکَ الْخَیْرُ ۖ إِنَّکَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ
بگو: «بارالها! مالک حکومتها تویی؛ به هر کس بخواهی، حکومت میبخشی؛ و از هر کس بخواهی، حکومت را میگیری؛ هر کس را بخواهی، عزت میدهی؛ و هر که را بخواهی خوار میکنی. تمام خوبیها به دست توست؛ تو بر هر چیزی قادری.
در چند روز اخیر و به خصوص دیروز اتفاقاتی رخ داد که باعث شد این مقاله رو بنویسم تا هم برای شما توضیح داده باشم و هم این که این اتفاقات رو برای همیشه به یاد داشته باشم .
اول باید بگم که واقعا این درسته که آدم ها وقتی پولدار میشن یا شایدم وقتی احساس کاذب پولدار بودن بهشون دست میده ، رفتار و گفتارشون تغییر پیدا میکنه . حالا ممکنه این برای همه ی آدم ها صادق نباشه ولی برای خیلی ها صادق هست .
موضوع از این قرار هست که یک شخصی میخواد شیوه تفکرات خودش و نحوه زندگی کردنش رو به من تحمیل کنه ! شاید باور نکنید ولی این واقعیه .
اما من میخوام این موضوع رو روشن کنم . به نظر من هر شخصی یک سری تفکرات و اعتقاداتی داره . مثلا یک عده پول جمع می کنند و علاقه اشون به زمین و خونه خریدن هست . یعنی پول جمع می کنند که زمین و خونه بخرند . یک عده پول جمع می کنند و دنبال جنبه های تجملاتی هستند . یعنی پول جمع می کنند که زر و زیور و ماشین های شاسی بلند و لوازم گرون قیمت بخرند و اون ها رو نمایش بدن . ی عده پولشونو خرج شکمشون می کنند . یعنی هر چی پول جمع می کنند خرج بخور و بخواب و خوشی های موقت و اینجور چیزا می کنند . ی عده پول جمع می کنند که صرفا حساب بانکیشونو پُر کنند . یعنی بالا رفتن صفر های حساب بانکیشون شون می کنه . ی عده پول جمع می کنند که باهاش برن دنبال تفریحاتشون . برن مسافرت . اینور اونور . خارج کشور . و خیلی موارد دیگه .
به نظر من همه ی این افراد باید به طرز تفکر و سبک زندگی همدیگه احترام بذارند . مثلا یک شخصی که دنبال زر و زیور و ماشین گرون قیمت خریدنه نباید بیاد به کسی که دنبال زمین و خونه خریدنه بگه که : بابا دنیا دو روزه . تو این زمین و ملک و خونه رو میخوای چیکار ؟ پول برای خرج کردنه دیگه . تو باید از این پولت فیض ببری . حالا اگر ده تا خونه و زمین هم داشته باشی ، وقتی نمی تونی ازش فیض ببری چه فایده داره ؟
در جوابش مثلا اون شخص میگه : این زرو زیور و ماشین های گرون قیمت ، توی چشم من ارزش نداره . این چیزا ارزش افزوده نداره و توی چند سال مستعمل و کهنه و قدیمی میشن . من دنبال خونه و زمین هستم که بتونم خونه مستقل خودمو داشته باشم . یا اگر خودم هم فیضشو نبرم ، بچه هام فیضشو ببرند . یا اینکه مثلا الان ی تیکه زمین می خرم که چند سال دیگه که گرون شد به قیمت مناسب بفروشم و از این تجارت سود ببرم و بعدا از پولش فیض ببرم .
با مقایسه این دو دیدگاه می خواستم بگم که هر کسی تفکرات مخصوص خودشو داره و نباید دیدگاه خود را به دیگران تحمیل کنیم .
برخی افراد هستند که پیش خودشون فکر می کنند تنها اون ها هستند که دارای عقل و هوش هستند و مسائل زندگی رو می فهمند و بقیه افراد دارای درک و شعور نیستند . پس وظیفه خودشون می دونند که در نحوه زندگی کردن دیگران دخالت کنند . این افراد باید بدونند که مردم دیگه هم دارای عقل و درک و شعور هستند و خودشون به این مواردی که شما برای قبولوندن نحوه زندگی تون به دیگران میارید ( توجیهاتتون ) اگر نه هزاران بار ، حتما ده ها بار فکر کردند و تحلیل کردند و بررسی کردند و نحوه زندگی کردن شما رو نپسندیدند . بلکه نحوه زندگی کردن خودشونو پسندیدند .
ی مطلب دیگه این که شرایط و اقتضاء های هر شخصی با شخص دیگه فرق می کنه . مثلا شخصی که دارای درامد ثابت و آینده ای تقریبا تضمین شده هست با شخصی که دارای درامدی ثابت نیست و آینده ای مبهم پیش رو داره ، شرایطشون فرق میکنه . همین باعث میشه که طرز تفکر این دو شخص ، مثل هم نباشه . یعنی کسی که دارای درامد ثابت و مطمئنی نیست ، اگر هم بخواد ، نمی تونه مثل شخصی که دارای درامد ثابت و تضمین شده هست ، زندگی کنه . طبیعتا شخصی که دارای درامد ثابت نیست ، بخشی از پولی رو که در میاره ، پس انداز می کنه برای روز مبادا و نمی تونه مثل اون شخصی که درامد ثابت داره ، اکثر پولشو خرج زندگیش بکنه . در کل میخواستم بگم جبر زمانه روی نحوه زندگی افراد تاثیر گذار هست .
تا اینجاش مشکلی نیست . مشکل من با اون افرادی هست که میخوان نحوه زندگی کردن خودشونو بدون در نظر گرفتن شرایط دیگران ، به دیگران تحمیل کنند .
بیائید باور کنیم که عده ای افراد هستند که نخواسته باشند به شیوه ای که دیگران می اندیشند ، بیاندیشند . مثلا نخواسته باشند ازدواج کنند یا نخواسته باشند ماشین های گران قیمت داشته باشند یا نخواسته باشند اصلا ماشین داشته باشند .
قبلا که دانشجو بودم ، یک درس اختیاری بود که همه ی افراد سال های بالاتر ، این درس رو انتخاب می کردند و اون درس جوری بود که خیلی وقت و انرژی ادم رو می گرفت . مثلا اکثر وقتتو توی خونه باید می گذاشتی که روی کاغذ کالکت نقشه بکشی . من وقتی رسیدم به سالی که باید درس اختیاری می گرفتم ، اکثر بچه های کلاس رفتند اون درس اختیاری که نقشه کشیدن داشت رو انتخاب کردند و جالب اینجا بود که من رو هم می خواستند مجبور کنند که این درس رو بگیرم . مثلا بهم می گفتند این درس درسته که اختیاری هست ولی اگر نگیریش ، آخر کار برای فارغ التحصیلیت مشکل پیش میاد و نمی ذارند فارغ التحصیل بشی ! ولی من بهشون گفتم : مگه این درس اختیاری نیست ؟ گفتند چرا هست . گفتم پس من این درس رو نمی گیرم و به جاش میرم ی درس دیگه رو که این مسخره بازی نقشه کشی رو نداره و نمره بهتری هم میشه ازش گرفت ، برای درس اختیاریم می گیرم . خلاصه ما فارغ التحصیل شدیم و کسی هم نگفت که چرا فلان درس رو نگرفتی .
کلا حرفم اینه که توی زندگی دیگران دخالت نکنید . خود مردم از قبل به همه ی این چیزهایی که شما در قالب نصیحت یا قالب های دیگه میخواهید به زور به خورد دیگران بدهید ، فکر کردند و نظرات شما رو دوست نداشته اند .
بیائید به سبک زندگی یکدیگر احترام بگذاریم و سبک زندگی خود را به دیگران تحمیل نکنیم .
هر موقع وضع اقتصادی مملکت خراب میشه و آمار بیکاری بالا میره ، بخصوص توی دوران تحریم ، سر و کله این شرکت های هرمی پیدا میشه .
هر بار هم به یک شکل و شمایل جدید . تا شناسایی نشن .
چند روز پیش توی مطالب وبلاگ یکی از دوستانی که وبشو دنبال می کردم ، مطلبی رو دیدم که نوشته بود ی سایت پیدا کرده که درامد خیلی زیادی توش داشته و همین بعد از ظهری حدود 150 دلار کشیده بیرون و بعدش هم ی لینک داده که ما هم بریم اونجا و زیرشم برای تحریک ما نوشته : زود باشید عجله کنید تا دیر نشده و شلوغ نشده .
اولین باری که سر و کله این شرکت های هرمی توی ایران پیدا شد ( البته شایدم قبل ترش بوده و من خبر ندارم ) ، حدود 18 سال پیش بود و من دانشجو بودم .
ی بار یکی از دانشجوهایی که قبلا توی دبیرستان همکلاس بودیم و پسر درس خون و عاقلی بود ، وقتی توی محوطه دانشگاه همدیگه رو دیدم ، بهم درباره نحوه کار این شرکت ها توضیح داد . خلاصه شروع کرد به رسم نمودار و هی توضیح می داد که آقا اولش نمیدونم با 50 هزار تومن شروع میکنیم و هر نفر باید زیر مجموعه بگیره و از هر زیر مجموعه اینقدر گیرش میاد و چه و چه و چه . و بعد شروع کرد با ضرب و تقسیم کردن و محاسبه که آقا بعد مثلا سه سال درامدمون مثلا میشه ماهی اینقدر میلیون !
منم همه این محاسبات رو دیدم . به نظر منطقی میومد . ولی بهش گفتم : آخه پسر جان ، تا حالا کجا دیدی که پول مفت بدن به کسی ؟ بهش گفتم : مگه شما توی این مجموعه کار خاصی میکنید ؟ مگه جنسی میخرید و جنسی میفروشید ؟ پس این سودها از کجا میاد ؟ بعد خودم بهش جواب دادم و گفتم : مطمئن باش اخرین نفراتی که عضو این مجموعه میشن ، جزء ضررکار ترین اعضاء هستند .
خلاصه نتونست منو متقاعد کنه که منم عضو شبکه بشم . البته یک مقدار هم دلم میخواست . ولی هر طور بود جلوی حس طمع امو گرفتمو بیخیالش شدم .
چند وقت بعد ، مثلا 6 ماه بعد دوباره دیدمش . بهش گفتم بالاخره چی شد ؟ بهم گفت : دست رو دلم نذار که خونه . گفتم چی شده ؟ گفت : یکی دو ماهی چند هزار تومن به حسابم ریختن و بعدش کلا هیچی . 50 هزار تومنمو خوردن و رفتن !
منم بهش گفتم : دیدی هی حساب کتاب میکردی که اینجور و اونجور ؟ گفت : آره . واقعا گول خوردم .
باب این شرکت های هرمی رو شرکت گلد کوئست توی ایران باز کرد . بعدش با این شرکت برخورد شد و احتمالا تا چند سالی بعد از اون دیگه سر و کله شرکت های هرمی پیدا نبود . تا بعد از چند سال دوباره با اسم و شیوه جدید پیداشون شد .
انواع و اقسام شرط بندی ها و مسابقات تلفنی . مثلا همین مسابقاتی که فرهاد بزله توی شبکه کلیک ست میذاشت . مردمو سر کیسه میکرد . با مخابرات آلمان قراداد بسته بود که به ازای هر تماسی که از ایران به شبکه اش میشه ، چند یورو مثلا گیرش بیاد . مردم بدبخت از همه جا بی خبر هم به امید برنده شدن کامیون و چه و چه و چه ، ساعت های طولانی پشت خط استودیو معطل میشدن و بعدا با قبض های چند میلیون تومنی مخابرات سکته میکردن و به فنا میرفتند .
نمونه تازه دیگه اش ، همین موسسه ثامن الحجج بود . نحوه کارش به این صورت بود که ابتدا افراد میومدن توی این موسسه حساب باز میکردن ( تعداد کم ) . این موسسه بهشون سود حدود 30 درصد می داد . سودی که خیلی بیشتر از بقیه موسسات و بانک ها بود . این موسسه این پول ها رو وام میداد به اشخاص دیگه و یا وام هم نمیداد . اگه وام میداد ، طبعتا کمتر شغلی هست که بیشتر از 30 درصد سود داشته باشه . بنابراین شخص وام گیرنده بدهکار بانک میشد و خونه و ماشینش به تاراج میرفت . بعد میومدن از درصدی از پول این خونه و ماشین به تاراج رفته رو به عنوان سود ، میدادن به شخص باز کننده حساب . بعد این افراد میدیدن که اره واقعا این موسسه داره 30 درصد بهشون سود میده . خیلی خوشحال میشدن و میرفتن باز هم پول جمع میکردن و دیگران رو تشویق میکردن که بیان توی موسسه حساب باز کنن.
شیوه کار به این صورت شد که از پولی که افراد جدید میاوردن ، سود افراد قدیمی رو میدادن .
ولی کافی بود که ی انگولکی توی این مجموعه بکنی تا از هم بپاشه . کافیه فقط ی شایعه ی ورشکستگی راه بندازی . بنابراین همه هجوم میارن که پولشونو پس بگیرن . پس دیگه پولی نیست که سود بدی . بعد بحران جدی تر میشه و افرادی که دیدن این ماه به حسابشون سود نیومده ، جلوی درب های موسسه تظاهرات میکنن . و بعدشم ورشکستگی .
دولت هم با چاپ اسکناس بدون پشتوانه ، اومد پول این افراد رو داد که سر و صداشونو بخوابونه . به قیمت اینکه حدود 5 درصد تورم کشور رو همین کارش برد بالا . یعنی ما ها هم که هیچ نقشی توی این بازی نداشتیم ، آخرش ضررش به ما هم رسید !
خلاصه از انواع و اقسام ی ها بخوام بگم که ی کتاب باید بنویسم .
در این مورد اخیر که گفتم ، بعد از دیدن لینک ، پیش خودم گفتم بذار برم ببینم چه خبره . رفتم اون سایت و دیدم یک بازی خیلی ساده هست .
نحوه کار به این صورت هست که شما یا پول داری یا پول نداری .
اول میری توی سایت ثبت نام میکنی ، بعد هی کلیک میزنی و هی تبلیغ رد میکنی ، به ازای هر کلیک ، 0.1 دلار میره توی اعتبارت .
بعدا که 150 دلار جمع کردی ، میتونی این مبلغ رو مثلا نقد کنی . اما ترفند کار توی همین نقد کردنه . بعد ازتون میپرسه که به چه شیوه ای میخوای نقد کنی ؟ مثلا کارت بانکی ؟ بیت کوین ؟ پیپال ؟
من روش بیت کوین رو انتخاب کردم و شماره بیت کوینمو دادم و دکمه ارسالو زدم . ولی با کمال تعجب دیدم که نوشته برای اولین بار باید 40 نفر رو به سایت جذب کنی . بعد ی لینک بهم داده و گفته این لینک رو برم تو شبکه های اجتماعی و کلا هر جایی که می تونم ، بدم و افراد جدید رو از طریق لینک مخصوص به خودم ، به ثبت نام در سایت تشویق کنم .
بعد نوشته اگر حوصله این کار رو ندارم ، می تونم با دادن حدود 10 دلار ، 100 تا فرد جذب شده رو از دیگر کاربرها بخرم .
خب حالا توضیح میدم که چی میشه : فرض کنید شما 10 دلار رو ندارید . پس میرید توی شبکه های اجتماعی مثل اینستاگرام و تلگرام و همین وبلاگ بیان ، با تبلیغات آب و تاب دار ، مردم رو مجبور میکنید که از طریق لینکی که گذاشتید بیان ثبت نام کنن ( کاری که همین دوست ما کرده ) . ( در واقع این دوست ما اصلا به فکر ما نبوده ، در واقع میخواسته کار خودشو راه بندازه ) .
تا اینجای قضیه رو داشته باشید .
حالا فرض میکنیم شما 10 دلار رو دارید . پس میرید که فرد جذب شده بخرید . توی همون سایت ، لیستی هست که افرادی در ازای مقدار بیت کوین معادل 10 دلار ، بهتون فرد جذب شده میفروشند . من که امتحان نکردم . ولی طی تحقیقاتی که کردم ، متوجه شدم این سایت یه و بیت کوینی رو که براشون میفرستی ، تا تهشو میخورن .
حالا اگه خودت از طریق لینک خودت ، 40 نفر رو جذب کرده باشی ، بازم برای سایت منفعت داشته . به این طریق که از این 40 نفر ، حتما 4 تا آدم احمق ساده پیدا میشن که بخوان 10 دلار بدن !
حالا من میخوام این شخص رو به خاطر سوء استفاده از وقت گران بهای ما ، آن فالو کنم .
خلاصه دوستان عزیزی که نوشته های من رو میخونید ، گول اینجور چیزا رو نخورید .
من قبلا خواب های تقریبا بدی می دیدم . بچگی امو یادم نمیاد چجور خواب هایی می دیدم .
ولی تو چند سال گذشته خواب هایی که می دیدم بیشتر دو جور بود :
1- تو یک مکان بی انتها داشتم می دویدم و اینقدر می دویدم که پاهام خسته میشد و از خواب می پریدم .
2-تو یک ساختمان بزرگ چند طبقه با فاصله از زمین پرواز میکردم و از بالا نظاره گر مردم بودم که چه کارهایی می کنند .
در یکی دو سال گذشته متوجه شدم که زیاد خواب نمی بینم .
اخیرا هم متوجه شدم که اگر روی دست چپم بخوابم ، خواب نمی بینم و اگر روی دست راستم بخوابم ، حتما خواب می بینم !
ولی در کل از خواب دیدن خوشم نمیاد و میترسم که خواب های ناجور ببینم . بنابراین از وقتی متوجه شدم که اگر روی دست چپ بخوابم ، خواب نمی بینم ، همون سرشب روی دست چپ میخوابم . ولی مشکل اینجاست که اخیرا شب ها که میخوام بخوابم ، روی دست چپ که بخوابم ، خوابم نمیبره .
بنابراین برای اینکه بتونم بخوابم ، مجبور میشم که علی رغم میل باطنیم ، روی دست راست بخوابم . و جالب اینجاست که حتما هم خواب میبینم . ولی خوشبختانه خواب هایی که تازگی ها میبینم اگر هم خوب نباشند ، بد نیستند .
حالا من میخوام برای خواب هایی که میبینم ، یک صفحه جداگانه درست کنم و خواب هامو توش بنویسم . خدا رو چه دیدی ، شاید بعد ها به دردم خورد یا به درد دیگران خورد . هرچی باشه بهتر از اینه که خواب هامو فراموش کنم .
اما نمی دونم چجوری میشه یک صفحه مستقل برای خواب هام در نظر بگیرم که کنارش ، عنوان خواب هام باشه و با کلیک روی هر عنوان ، لینک بشه به اون خواب مخصوص . در هر حال سعی میکنم یاد بگیرم که چجوری باید این کار رو انجام بدم .
2- دختر در ویلا
ی اتاق داریم که از طریق ی پنجره ای که تا کف اتاق ادامه داره ، به تراس روی حیاط راه داره .
توی اتاق نشسته بودم و پنجره هم باز بود . ی نسیم خنکی وزید و بوی خوش گذشته رو برام آورد .
موقعی که بچه بودیم . همه خاطرات قدیمی رو برام زنده کرد . خاطره مسافرت ها . خاطره شهر های بین راه و .
الان حدود 29 ساله که دیگه مسافرت نرفتیم .
دلم میخواست موقعی که جوان بودم می رفتم مسافرت . ولی خب قسمت نشده .
یادمه اون موقع ها که دانشگاه می رفتم ، بعد از امتحان های ترم دوم ، رفته بودم دانشگاه که نمره ها رو ببینم ، ی پسره شهرستانی هم اومده بود توی اتاق گروه و داشت با مسئول گروه صحبت می کرد و می گفت :
اگه امسال بتونید کلاس های ترم تابستونه بذارید ، خیلی خوب میشه . من میخوام دوره لیسانسو 3 ساله تموم کنم . حالا اگه سه ساله هم نشد ، دیگه حتما 3.5 ساله تموم کنم .
مسئول گروه که ی ادم تقریبا میانسال بود بهش گفت :
قدر جوونیتو بدون . از من میشنوی ، تو این دوره ای که جوون هستی برو مسافرت . برو گردش . برو اینور اونور . برو تفریح کن . درس و مشق همیشه هست . ولی این دوره ها اگه از دستت بره ، دیگه بر نمیگرده .
حالا چه 4 ساله بخونی و چه 3 ساله ، بر فرض که یک سال زودتر بری سر کار و یک سال زودتر بازنشسته بشی . آخرش که چی ؟
منم داشتم صحبت این دو نفر رو میشنیدم . و من هم اون دوره ها فکر میکردم که دانشگاه باید کلاس های ترم تابستونه بذاره تا بچه ها زودتر فارغ التحصیل بشن .
من پیش خودم گفتم : این مسئول گروه هم داره منافع دانشگاه رو در نظر میگیره و میخواد بچه ها بیشتر تو دانشگاه بمونن تا بیشتر پول گیر دانشگاه بیاد .
ولی بعد ها که فارغ التحصیل شدم و چند سالی گذشت ، تازه حرف اون مسئول گروه رو درک کردم .
واقعا دوران جوونی دورانی هست که باید قدرشو دونست .
به نظر من دوره جوونی رو باید اینطوری گذروند که اونو به چهار بخش تقسیم کرد و حتما همه بخش ها رو انجام داد .
اول بگم که به نظر من کی جوونه .
به نظر من سن جوونی از 18 سالگی شروع میشه تا 32 سالگی . تو این دوران واقعا ادم هم قدرت بدنی بالایی داره و سر زنده و با نشاطه . هم از لحاظ عقلی و روانی شرایط خوبی داره .
چهار بخشی که گفتم اینا باید باشه :
1- درس خوندن : بر کسی پوشیده نیست که هر چقدر سن ادم بالاتر بره ، از لحاظ شرایط ذهنی ، ادم حافظه و قدرت تحلیلش پایین تر میاد . به نظر من حداکثر سن درس خوندن حول و حوش 32 تا 34 سالگیه . بعد از اون درس خوندن خیلی سخت میشه و بازده مفید نداره . ی چیزی رو که مثلا تو سن 20 سالگی با دو بار تکرار کردن حفظ میشدی ، تو سن 35 سالگی باید 10 بار تکرار کنی تا تقریبا حفظ بشی و ممکنه زود هم دوباره از یادت بره .
بنابراین اگر قصد ادامه تحصیل و این صحبتا دارید ، حتما این موضوع رو مد نظر قرار بدید .
2- کار کردن : دوره جوونی دوره ای هست که زیر بنای اقتصادی خودتونو میتونید بسازید . یعنی این دوران یه مثابه یک ستونی هست که می تونید موفقیت های اقتصادی آینده اتون رو بر اساس اون شکل بدید .
یادم میاد اون موقع ها که تازه شروع به کار کردن کرده بودم ، مثلا اون موقع ها حقوق 200 تومن بود . من مثلا کل پولی که جمع کرده بودم میشد 600 تومن .
یکی از بچه هایی که اونم تقریبا همزمان با من کار میکرد ، ازم پرسید چقدر پول داری ؟ منم گفتم 600 تومن . گفت : اوه . چطور اینقدر جمع کردی ؟ گفتم : چون خرج نکردم .
خود اون پسره اهل رفیق و رفیق بازی بودش و هر چی در میاورد ، خرج میکرد .
هفت هشت سال بعد دوباره جایی کار میکردم که اون پسره هم برای اینکه به برادرش که برای ما کار میکرد ، سر بزنه ، اومده بود محل کارگاه . خلاصه بعد از حال و احوالپرسی ، بعدا از خود برادرش شنیدم که معتاد شده و هیچی پول هم نداره .
حالا منظورم اینه که اوایلی که ادم شروع به کار میکنه ، درامدش کمه . ولی کم کم اگر خوب بفهمه که چیکار کنه و قناعت پیشه کنه ، کم کم درامدشم زیاد میشه .
کلا اینو در نظر بگیرید که کارهای جسمانی رو تا 35 سالگی بیشتر نمیشه انجام داد . دیگه بدن کشش نداره . از اون به بعدش باید از نونی که تو ایام جوونی برای خودتون پختید بخورید . یعنی از موقعیت های اقتصادی که قبلا ساختید استفاده کنید .
مبادا که دوران جوونی رو به بطالت بگذرونید و بیکار بچرخید .
3- عشقبازی کردن : آخ که چه کیفی داشت موقعی که ادم مثلا 20 سالش باشه ، توی ساحل دست دوست دخترشو بگیره تو دستش و قدم ن با هم صحبت کنن و وقت بگذرونند .
دوره جوونی دوره فوران احساسات و عشق ادم هست . حتما توصیه میکنم لذت کافی از این دوران ببرید . برید یکیو پیدا کنید و باهاش وقت بگذرونید . البته این دوره مواظبت هایی هم میخواد که باید پدرو مادر به ادم کمک کنن تا این دوران به سلامت طی بشه .
به اونایی که مثل خودم همش سرشون تو دفتر و دستک و کتابه توصیه میکنم ، سرتونو از توی کتاب بیارید بیرون ! به اطراف خودتون نگاه کنید ! به صدای قلبتون گوش کنید . ببینید برای کی میتپه ؟
4- تفریح کردن : همیشه تفریح کنید . حتی تفریح های کوچک .
اگر امکانش هست هر سال برید مسافرت . مشهد . شمال . جنوب . همه جای ایرانو برید ببینید . مسافرت توی دوره جوونی ی حس و حال دیگه ای داره . وقتی ادم جوون باشه ، خودش میتونه روی پای خودش راه بره و از کوه و دشت و دمن بالا بره خیلی لذت بخشه .
به نظر من مسافرت به همراه اقوام خیلی شیرین تره . برای بچه ها که شیرین تره . با پسر عمو ها و پسر دایی و . مسافرت کردن لذت بخشه . باهاشون بازی میکنید .
مسافرت تنهایی کیف نمیده .
به نظر من حتی اونایی که پول کافی برای مسافرت ندارن ، اگه خوب دقت کنن و خرج های اضافی زندگیشونو حذف کنن ، حتما پول مسافرت ازش در میاد .
اگه از من میپرسید ، میگم همه این چهار تا رو همزمان با هم توی دوره جوونیتون انجام بدین تا لذت ببرید و خسارت دیده نباشید .
خلاصه این که خوش باشید . دنیا دو روز بیشتر نیست . چشم به هم بزنید می بینید که پیر شدید و دیگه کاری از دستتون برنمیاد .
منم امیدوارم امسال ی مسافرتی بریم . دیگه از دست بتن و فولاد و آسفالت و صدای ماشین خسته شدیم .
چقدر خوبه که ادم بره مسافرت و صدای عبور آب از رودخونه رو بشنوه و همراه آب از صخره ها بیاد پایین . از توی رودخونه رد بشه بره اونور .
خیلی دلم هوای مسافرت کرده !
شبکه TV_Varzish که از کشور تاجیکستان پخش میشود ، بازیهای جام جهانی فوتبال 2018 روسیه را با کیفیت HD پخش میکند.
این شبکه کد شده است که با مشخصات زیر میتوانید کد را وارد کنید و به صورت رایگان به تماشای فوتبال ها بپردازید :
TV_Varzish روی ماهواره یاهست : فرکانس 11785 سیمبل ریت 27500 جهت افقی ( H )
کد بیس این شبکه :
12340000ABCD0000
می باشد .
اینم آموزش نحوه کد بیس دادن در رسیورهای استارمکس . برای بقیه رسیورها هم مشابه همینه دیگه :
https://www.youtube.com/watch?v=eiy_XgLVBM4
خوبیش اینه که زبانش پارسی هست و به لهجه تاجیکی که اگه خوب گوش بدی متوجه میشی .
صدای ورزشگاه رو قطع نمیکنن .
وقایع و اتفاقات قبل از شروع بازی و در حین بازی و در وقت استراحت و در رختکن رو بر خلاف تلویزیون خودمون نشون میده و سانسور نمی کنه .
مصاحبه ها و وقایع بعد از پایان بازی رو هم نشون میده به موقع .
کلی تبلیغ های مزخرف صدا و سیما رو هم نباید ببینیم .
از حدودا یک ماه پیش ، متوجه شدم بدون اینکه باد و بارونی چیزی بیاد ، بعضی شبکه های ماهواره ای ، خط خطی میشن و دیگه نمیشه تماشاشون کرد .
هی میرفتم رو پشت بام ، آنتن رو دستکاری میکردم تا بلکه خوب بشه . ولی آخر سر با تحمل مشقات فراوان ، ناامیدانه ، دست خالی برمیگشتم و از این که نتونستم برنامه مورد علاقه ام رو ببینم عصبانی بودم و پیش خودم تصور میکردم مثلا این قسمت سریال چی شده .
بعدا تعداد کانال هایی که اینجوری خط خطی میشدن ، بیشتر شد . بازم نمیتونستم علت رو بفهمم .
تا اینکه این خط خطی ها اومد روی شبکه " رادیو جوان " . دقیقا یک ساعت قبل از شروع برنامه " چند شنبه با سینا " تا یک ساعت بعد از آن .
اینجا بود که فهمیدم با پدیده " پارازیت " مواجه شده ایم .
باورم نمیشد که تو یزد پارازیت داشته باشیم و اونم تو محله کم جمعیت و خلوت ما .
همانطور که میدونید امواج پارازیت روی مغز اثر میگذاره . روی بقیه اندام ها هم اثر داره . و روی جنین .
آقایی که میایی سوئیچ ارسال امواج رو میزنی ! داداش ! جون اون سبیل از بنا گوش درفته ات ! نکن داداش . نکن جون مادرت . بذار سالم بمونیم .
آخه با این وضع و اوضاع دلار ، چند سال دیگه که پیر شدیم و سرطان گرفتیم ، پول دوا درمونمونو چجوری جور کنیم عزیز ؟
با فیلتر شدن تلگرام ، با پدیده ی کندی سرعت اینترنت و از کار افتادن ها مواجه شدیم !
حالا هی میاییم از اینور اونور دانلود میکنیم .
اینو دانلود میکنیم ، میبینیم دو روز کار کرد . بعدش از کار افتاد . دوباره میریم سراغ اون یکی .
خلاصه کارمون شده پیدا کردن .
مثل بازی و پلیس شده . هی ما جور میکنیم . هی میان ما رو میشکنن !
هی خدا !
راستی کسی میدونه " پارازیت شکن " اختراع شده یا نه ؟؟؟
چند وقت پیش پدر عزیزم به رحمت خدا رفت . خدا رفتگان همه رو بیامرزه ، رفتگان ما رو هم بیامرزه . مصیبتی جانکاه هست . هنوز هم باورم نمیشه . با این که پدرم خیلی سال بود که مریض بود ، ولی هیچ وقت به ذهنم خطور نمی کرد که ی روزی بابای منم از این دنیا بره . یعنی می دونستم که بالاخره ی روزی هر آدمی از این دنیا میره ، ولی خودمو میزدم به بی محلی . همیشه پیش خدا راز و نیاز می کردم که پدرمو برام نگه داره . ولی خب جلوی تقدیر الهی رو که نمیشه گرفت .
همیشه پیش خدا دعا می کردم که بابام ناگهانی از پیشمون نره . مثلا پیش خدا میگفتم خدایا ی کاری بکن که حداقل چند روزی یا چند ماهی قبل از رفتنش وقت داشته باشیم که رفتنشو باور کنیم .
همین جوری هم شد . بابام چند روزی توی بیمارستان بستری شد و روزهای آخر ، همه امون کم کم داشت باورمون میشد که ایندفعه با دفعه های قبلی فرق داره و ایندفعه دیگه از دست دکتر و دارو کاری بر نمیاد .
روزای آخر مادرم اومد خونه و بهم گفت باید خونه رو تمیز کنیم . اون حرفی نمیزد که برای چی . منم با اینکه متوجه شده بودم ، حرفی نمیزدم . فقط اشک میریختم و مشغول تمیز کردن خونه بودم . تمیز کردن خونه برای شادی خیلی لذتبخشه . ولی برای امادگی برای غم ، خیلی سخته . خیلی سخته .
بعد هم یکی برادرام گریه کنون اومد تو خونه و خبر به رحمت رفتن بابا رو داد . همه زدیم تو سرمون و گریه کردیم .
همیشه از تصور این که چجوری به ادم خبر بد رو میدن وحشت داشتم . ولی بالاخره اون روز رو هم دیدم . بعد به اقوام نزدیک خبر دادیم . کم کم اقوام اومدند خونه امون . هر فامیلی میومد ، با ورودشون اشک و ضجه زدن ها بلندتر میشد . بعد تاریخ مراسم ها رو مشخص کردند . بعد رفتند اعلامیه چاپ کردند . آخرش عکس پدرم رو توی اعلامیه فوت دیدم . بعد ی پارچه سیاه درست کردند و بهش اعلامیه رو چسبوندند و زدند بالا سر در خونه زدند . بعد ی پارچه سفید انداختند جایی که بابا هر شب میخوابید و روش قران و جانماز گذاشتند و بالا سرش هم ی چراغ روشن کردند .
شب اقوام خونمون خوابیدند و فرداش رفتند دنبال کار ترخیص از بیمارستان و بعد دنبال کار غسل و کفن .
بعد برگشتند خونه و ناهار خوردند و بعد رفتند برای تشییع و بعد مراسم نماز و خاکسپاری .
بعدش مراسم ختم و سوم و روضه و هفتم . پیدا کردن و هماهنگی با ها و مداح ها . خرید کیک و خرما و . و غذا و و بنر تسلیت چسبوندن و .
فوت کردن هم خیلی کار داره . خیلی . به خصوص وقتی که عزادار هستی و خسته و ناراحت ، باید همه ی این کارها و هماهنگی ها رو انجام بدی . چند تا اقوام کمکمون می کردند .
بعد از هفتم که تنها شدیم ، تازه کم کم داشتم تنهایی رو حس میکردم . عجب هولناک هست تنهایی . دیگه هیچ حسی ندارم . نمیدونم برای چی باید زندگی کنم . دیگه کار و زندگی مفهومی نداره . دست و دلم به هیچ کاری نمیره . هیچ چیز نمیتونم بخورم . نمیتونم بخوابم . نمیتونم بیدار بمونم . توی دلم آشوبه . روی قفسه سینه ام احساس سنگینی میکنم . حالت بغض و گریه دارم .
بابام خیلی سال بود که دیگه نمیتونست هیچ کاری بکنه . فقط میخوابید . ولی وقتی از دستش دادم پیش خودم میگفتم کاشکی هنوزم پیشمون بود . بابا سایه بالا سر آدمه . ستون زندگیه .
اولین فکری که این روزها به ذهنم میاد اینه که برم ازدواج کنم و تشکیل خانواده بدم تا هم خودم از تنهایی در بیام و هم اگه بشه پیش مادرم زندگی کنم که اونم از تنهایی در بیاد .
نه اقوام بناست بیان خونمون و نه بناست ما بریم خونه اقوام . هر فکری هست ، خودم بایستی برای خودم بردارم .
نمی دونم آیا هیچ وقت دیگه توی دلم شادی میاد یا نه . نمیدونم چی میشه . این فصل از زندگی من هم ورق خورد و از حالا فصل جدیدی باز شده .
فعلا سرگردونم . به نظرم هنوزم نفهمیدم چه خاکی به سرم شده . هنوز گیج و منگم . خدا بهم صبر بده .
این چندمین باری هست که در طول عمرم میبینم یک عده ای انسان ماقبل تاریخ دست به قطع کردن اینترنت زدند . یکی نیست بگه آخه قطع کردن اینترنت چه فایده ای داره ؟ مثلا میخواهید که مردم فیلم شورش ها و تظاهرات رو نفرستند برای رسانه های بیگانه ؟ والا میفرستند . حالا ممکنه من بلد نباشم . ولی کسی که ی دستی توی نرم افزار و حوزه اینترنت داشته باشه ، هر راهی رو باید پیدا کنه ، پیدا میکنه و میفرسته .
پس چرا مردم بدبخت رو علاف خودتون میکنید . از دیشب تا حالا میخوام برم تو ایمیل هام ، نمیتونم .
همه زجری داریم میکشیم . زجر فقر و نداری و دیدن کودکانی که از شدت فقر پدر و مادرشون ، ی پوست و استخون شدن . دیدن بی عقلی مسئولان مملکت که اینقدر احمق هستند که در بدترین شرایط اقتصادی و توی زمانی که شدیدترین تحریم ها رو داریم تحمل میکنیم ، دست به این کار زدند . حالا این اینترنت نداشتن هم شده قوز بالای قوز .
واقعا فکر میکنید با این کارا مردم کنترل میشن ؟ یعنی هنوز نفهمیدید که نمیشه فکر و اعتقادات و احساسات به خون خفته مردم رو با این کارا به بند کشید ؟
کجا و کی دیدید که یک امری که مربوط به جسم و ماده نیست رو بشه با ماده کنترل کرد ؟
خدایا خودت ی فکری به حال این ملت بدبخت بکن . والا کم کم داریم میشیم جزء فقیرترین و عقب مانده ترین کشورهای دنیا .
حداقل توی بعضی کشورهای فقیر ، هنوز شادی رو از مردم نگرفتند ، که اینجا اونو هم دریغ کردند .
باز هم وقوع سناریوی آشنا .
باز هم شورشگرها ، آشوبگران ، فتنه گران ، وابسته به دولت های متخاصم ، جاسوس ها به جان ایران افتاده اند !
دیگه همه ی مردم ایران با این روایت صدا و سیمای ملی ( نا ملی ) آشنا هستند و از بس تکرار و تکرار و تکرار شده که دیگه نه تنها حفظ هستند که حتی قبل از وقوع شورش ها هم میتونند بطور دقیق بیان کنند .
چهار تا آدم احمق میان تو بحبوحه ی خورد شدن کمر مردم زیر بار تحریم ها ، یکدفعه ای و بدون اطلاع بنزین رو گرون می کنند . امروز صبح یک ادم احمق دولتی ( فکر کنم سخنگوی دولت بود ) برای توجیه حماقتشون گفته : اگه از قبل اعلام می کردیم که بنزین رو میخواهیم گرون کنیم ، توی پمپ بنزین ها صف ها بسته میشد و نمیدونم پمپ بنزین ها رو آتیش میزدند ! یکی نیست به این مرتیکه احمق بگه خب بهتر از این بود که این همه ادم الان کشته شدند که .
بعدشم باید به این خائن گفت که مرتیکه تو ، توی دور اول رئیس جمهوریت هر چی مجلس بهت میگفت که بیا یارانه افراد پولدار رو قطع کن ، نمی کردی . برای اینکه مبادا این مردم ازت دلگیر بشند و دور دوم بهت رای ندند . تو همون قانونی که مجلس تصویب کرده که بنزین باید به قیمت خلیج فارس برسه ، گفته به تدریج و در طی پنج سال . حالا سوال اینجاست که این مرتیکه چرا تو دور اولش بنزینو به تدریج گرون نکرد ؟ حالا که دیده خرش از پل گذشته و دیگه نفت نمیتونه بفروشه و خزانه خالی شده ، اومده بنزین رو یک شبه 300 درصد گرون کرده ! یعنی شما اینقدر احمق بودید که فکر نکردید که مردم در مقابل این گرونی بناست اعتراض بکنند ؟
بعدشم این گرون کردن بنزین واسه وقتی هست که مملکت در آرامش باشه نه مثل الان که زیر تحریم هستیم . آخه گرونی دیگه تا چه حد ؟
گوشت گرون شد گفتیم مرغ میخوریم به جاش . مرغ گرون شد گفتیم تخم مرغ میخوریم به جاش . همینطور هر روز داریم به کم و کمتر قناعت میکنیم .
بابا صنعت هسته ای نخواستیم . غنی سازی نخواستیم . موشک نخواستیم . این همه کشور توی دنیا هستند که هیچ کدوم این چیزا رو ندارند و صد البته در رفاه و امنیت و شادی دارند زندگیشونو میکنند و نه کاری به کسی دارند و نه کسی کاری بهشون داره .
آهای احمق تو فکر میکنی مردم گول حرفاتو میخورند ؟ فکر میکنی مردم احمقند ؟ یعنی فکر میکنی مردم دلشونو به این 55000 تومن یارانه سوخت خوش میکنند ؟
تجربه یارانه ها در دولت هنوز از یاد مردم نرفته . 45000 تومن دادند و بعدشم گرونی های بی حد و حساب پشت سرش . جوری شد که مردم گفتند بابا غلط کردیم . یارانه اتو نخواستیم . قیمت ها رو برگردون به روز قبل از دادن یارانه .
اینم همینه . 55000 تومن رو میدند و یکی دو ماه دیگه هست که به اندازه پانصد هزار تومن در ماه ، خرج زندگانی هر نفر گرون تر میشه .
این گرونی ها به جیب کی میره ؟ خیلی واضح هست که همین دولتمردان و حکومت مردان ، مالک ، صاحب ، سهامدار عمده این کارخانجات و شرکت هایی هستند که جنساشونو از یکی دو ماه دیگه دولا پهنا حساب مردم بدبخت میکنند .
ی از این روشن تر و بالاتر ؟
سناریوی تکراری صدا و سیما : عده ای اغتشاشگر و وابسته به رژیم های متخاصم ، شورش کردند و زدند و کشتند و بردند و نیروهای انتظامی برای حفظ امنیت مردم باهاشون برخورد کردند و بعدش نشون دادن مراکز تخریب شده در اخبار بیست و سی و بعدش مصاحبه با مردمی که میگن این آشوبگران غریبه بودند و از شهر ما نبودند و اون ها رو محکوم میکنند و اشک و آه خسارت دیده ها و بعدشم تظاهرات در حمایت از نظام و نیروی انتظامی و بعدشم بیانیه میدند که به لطف روشنگری و تدبیر مردم ، بساط شورش ها برچیده شد و چند ماه بعد هم مصاحبه تلویزیونی ( اعتراف گیری به زور ) در صدا و سیما که یارو میگه : بله من از رژیم سعوی پول گرفته بودم و در تل آویو هم بهم آموزش مخصوص شورشگری داده بودند که بیام تو ایران دست به آشوب بزنم و بعدش دیگه به ظاهر تموم میشه همه چی . ( صد البته که تموم نمیشه و آتیش زیر خاکستره ) و در نهایت ما می مونیم و بنزین 3000 تومنی و گرونی های بعدش که باید باز هم باهاشون بسازیم .
چند وقت پیش رفته بودم یکی از کشورهای خارجی . اونجا بود که متوجه شدم ما چقدر ملت بدبختی هستیم . چقدر الکی و بدون دلیل داریم زجر میکشیم . متوجه شدم اون ها چقدر با شادی و آزادی دارند زندگیشونو می کنند .
چند سال پیش توی ی برنامه تلویزیونی دیدم که طی یک تحقیق علمی ، دانشمندان چند تا خفاش رو منجمد میکردند ، جوری که مثلا ضربان قلب این خفاش ها به حداقل ممکن میرسید . مثلا دو سه تا ضربان در دقیقه . بعد این خفاش ها رو به مدت چند ماه به همین حالت منجمد نگه میداشتند و بعدش اونها رو از سردخانه بیرون میآوردند و کم کم گرمشون میکردند و اون ها دوباره جون می گرفتند و پرواز میکردند . بعد این دانشمندان میگفتند که این قضیه برای انسان ها هم ممکنه بشه اتفاق بیفته . یعنی انسان ها رو بشه منجمد کرد و مثلا چند سال بعدش ، بدون اینکه پیرتر شده باشند ، دوباره به زندگی برشون گردوند .
کاشکی منو هم دانشمندان منجمد میکردند تا زمانیکه امکان زندگی آزاد و با شادمانی در ایران فراهم میشد . اون موقع دوباره منو گرم میکردند که حداقل این باقیمانده عمرم رو در شرایط بهتری زندگی کرده باشم .
خب به سلامتی وارد سال 1399 شدیم . همین اول بگم که سال 1398 بدترین و نحس ترین و هر چی ترین از نظر بدی بگی ، برای من بوده ، به جز از لحاظ اقتصادی که سال خوبی برام بوده . که اینم لعنت به پول . نه گندی این سالو میخواستم و نه پولشو .
از اخبار وحشتناک توی این سال که بر مملکت رفت که فکر کنم هر کدوم از این حوادث که بر سر ملت ایران گذشت ، توی کشورهای پیشرفته هر صد سال یک بار اتفاق میفته . ولی توی کشور فلک زده ی ما همه ی این اتفاقات با هم و در یک سال به وقوع پیوست .
اینقدر این اخبار وحشتناک رو شنیدم که از لحاظ روحی خیلی داغونم . امیدوارم سال جدید ، سالی باشه که حداقل بشه ی نفسی تازه کرد . آخه خدا اقلا بذار این مردم بدبخت ایران ی نفسی بگیرن ، بعد دوباره آزمایششون کن . والا تحمل ما هم حدی داره .
این اخر سالی هم از بس حوادث که کم داشتیم ، این کرونا هم بهش اضافه شد . معلوم هم نیست که چه موقعی این بلا از سر ملت ایران رفع بشه و معلوم نیست خودمون و اعضای خانواده امون زنده از این بلا بیرون میائیم یا نه . معلوم نیست کار و بارا دوباره کی شروع میشه . چه میشه کرد . ما در یک کشور جهان سومی که از لحاظ سوم بودنش ، فکر کنم مغلطه شده و احتمالا جهان دهمی داریم زندگی میکنیم .
امیدوارم توی این سال جدید ، حوادث بد کمتری داشته باشیم و سالی نسبتا خوب از لحاظ اقتصادی برای مردم باشه .
فرا رسیدن نوروز را خدمت همه وبلاگی ها و دوستان عزیز خودم تبریک عرض می کنم و سالی همراه با موفقیت و سلامتی و شادکامی برای همه ی شما آرزومندم .
درباره این سایت